آخرین اشعار ارسالی

گفتم: که صبر کن نرو گفتی: مجال نیست
وقت وصال بود و تو گفتی وصال نیست
گفتم بمان که با تو بگویم حدیث دل
گفتی کنون که فرصت ابراز حال نیست
رفتی از

ادامه شعر

عاقبت این نفس کورم می کند
ظلمتش از نـور دورم می کند
معصیت را نـزدِ من زینت دهد
طـاعتـی نـا کـرده گورم می کند

ادامه شعر

گفت
در زیرِ قدمهای تو پهن است بهشت
من ندارم باور
تو بهشتی و تمامِ هستی
سجده کردَست به پایت
(مادر)...


حمید گیوه چیان

ادامه شعر

بیتاب‌ترین حادثه‌‌ ی شب
دل من شد
یک آن که تو رفتی
من مات و
تو هیهات
از عشق شکستم
آن شب چه شبی شد
مهتاب‌ترین شب شد و
تنهایی شب قسمت دل شد
من بودم و
دل بود و
شب و
یاد
ترسم همه این شد
نرسد لحظه‌ی دیدار

ادامه شعر

لذت سکوت کم از حل بداء نیست

جاهل نباشدآنکه غریوغوغا نیست

درمجلس ما مستی گناه نیست

که غوغای ماجزرقص وسماع نیست

ادامه شعر

با کودک دل به شوخی بازی کردم
رقص برای او به هر سازی کردم
معلوم که شد فریب دنیا بر من
دست رد زدم و سرفرازی کردم
آهی 28 2 1403

رباعی 110
ه

ادامه شعر

چِشمِ چَشم تو آلوده هیچ دیگریست
وانمودگران چشم انداز تو در چیست؟
آسمان زایشی برپایی خویش
فرزند خجستگی خوشه خورشید
از بستر سنگی خون آلوده سپید
ر

ادامه شعر

علی جعفری
یازدیم اثرلر ایچینده سنده شاه اثریمسن
قالدیم غزللر ایچینده سنده ماه اثریمسن

ساندیم کی اورگیم سنی ایستیبدی یاریم
یاندیم طبقلر ایچینده

ادامه شعر

به من بگو
در این هوای ساکن و پُر از غبار
در این زمانه پُر از اجبار
به چه می‌اندیشی
به من بگو
در این روزگار بی‌سرانجامی
که هیچ بادی نمی‌وزد
بلکه

ادامه شعر

میلاد گل
صدای زخمه ی شهناز آمد
نوای دلنشین ساز آمد
کنار بارگاه خواجه ی دل
سفر کرده دل امشب باز آمد
شب میلاد گل بود و غزلخوا

ادامه شعر

شعر بصورت ترانه درآمده)

بخاطـرت دلم میخواد دنـیا رو زیر و رو کنم..
بخوامت از خدا ، باهاش سرِ تو گفتگو کنم
بکوبم از بطن وجود ، خودم رو از نو بس

ادامه شعر

بیقرارم و دلشکسته ام و کسی زمن خبرندارد
دعا ها و اشک های من برای او اثر ندارد

همه شب در انتظارش خوابم میبرد
ولی انگار که او قصد برگشتن ندارد

ادامه شعر

یه روز که بارون میومد
مژده می‌داد رنگین کمون
آی همه ی اهل زمین
غوغائیه تو آسمون
یه گلی از باغ بهشت
می‌خواد بیاد دیدنتون
وقتشه که هم و غم و

ادامه شعر

چه می خواهی
مرا از پا در اوردی تو از جانم چه می خواهی
دمادم از دل پر درد و سوزانم چه می خواهی

در این بازار بی مهری به دنبال چه می گردی
پر از دن

ادامه شعر

دنیای من
دنیای من؛
عدالت
آزادی
صفا
دوستی
نیکی
همدلی
مهربونی
همزبونی
نمی میره
یه ذره
همه؛باهمن
مسلمان
مسیحی
یهودی
دیندارو
بی دین
خبری

ادامه شعر

شده آیا، شب به یکباره پریشان بشوی؟
تمام وجودت به اندوه مهاجر شود؟
به دنبال دلیلی بگردی و نیابی دلیلی
بخندی و به یکباره
از گوشه چشمت اشک فروزان بش

ادامه شعر

گفتی بزن به سیم بی خیالی
زدم نشد
مغزم دمی رها
از کهنگی طاق و طاغیان
آزاد از ریسمانِ گره زده بر
عادتم نشد
از خواب های کرم خورده
دست کشیدم
ولی

ادامه شعر

مرا با دست خود گاهی نوازش می کند یارم
دلم را بی هوا درگیر لغزش می کند یارم

گهی دل را به مسلخ می برد با حکم تردیدش
گهی با یک غزل آن را ستایش می ک

ادامه شعر

حالِ من بی تو دگرگون می شود
جانِ دل، بی تو دلم خون می‌شود
بی تو گاهی ناگهان دیوانگی گُر میکند
غُصه های مُستمر همزاد محزون میشود
لیلی دلبسته ی مجنون در رویای من
بی تو دائم بی‌قراری سهم مجنون میشود

ادامه شعر

باز باران، بی ترانه
بی ترنّم
سخت و کوبان
در خیابان، در اتوبان
آمد و بارید هر جا

شهر مشهد، کوی و برزن
زیر پل ها، روی پل ها
وه چه سیل سهمگینی

ادامه شعر

ضامن آهو

یه روزی تو دشت و صحرا
میونِ جنگل و نَهرا

یه شکارچی با کمونِش
به کمین نشسته بودِش

که یهو یه دونه آهو
به دور از غم و هَیاهو

بی

ادامه شعر

آفتاب بر فراخ می تابد
تا خاک درنگ کند در پشته های کوه
دلیل زندگانی جنگل های تو در تو
در آن سوی کهکشان آفتابی نیست
گویی دلی خاموش افتاده در لب تشن

ادامه شعر

از ریشه ویران از شاخه شادابم
از خاک فاسد از شکوفه عطرآگین ام
میان سخن چندی سست لبی خندانم
بی رقم پند سخن سرد گویا محو یارانم
همین در حیات شلوغ افتاده حیاطم خلوت
همین در ذیلی چشم هایم زیل بلوایم

ادامه شعر

چه بسیار بارها
به تصور یافتن گوشی شنوا
یا فهمی آشنا
یا دیده‌ای مشتاق و نهانی پذیرا
هر آنچه در چنته‌ی باورمان داشتیم
در پیشگاه دوست‌نمایان بر زمین

ادامه شعر

زنده چون قاسم و ماهیت غرا دارد
مرد میدان است، تب عشق مهیا دارد

زاده ی خاطره ها در دل خیبر جاریست
کربلا از نفسش این همه شیدا دارد

او که در ماه

ادامه شعر

آه دلتنگی، رفیق همیشگی آدمیزاد،
انگار توی رگ و خونمون ریشه کرده،
هر چی بهش بیشتر بها بدیم،
بیشتر توی تار و پودمون رخنه می‌کنه.
یادمه یه زمانی فکر

ادامه شعر

من آنگه باید آن ساغر شکستم
نه امروزی که از می، مستِ مستم
تو در ایام هشیاری ز مستان
حقیقت را شنو ،من مست هستم
یکُم ، جانا اسارت در علاقه‌ست
که من

ادامه شعر

مجازی ست

این عالم و هر آنچه دراوهست مجازی ست
البته بشر را بحق ارزنده جهازی ست

بی شک همۀ خوردن و نوشیدن و مستی
گنجیده درآن واژه که سر منشاء

ادامه شعر

احوال دل
خبر می دهد
کودتای مهر انگیز عشق را
به دست شوالیه های درد
در سکوتِ چلچله ها
نقش بسته
کنایه های کذب
بر نگاره های گنبد شعر
و رنجشِِ تر

ادامه شعر

برایم نیست آغوشی
به جز آغوش رویایم
در آنجا هر چه بد خوب است
در آنجا هر چه خوب عالیست
در آنجا این تن سردم
فقط مشغول خوش‌حالیست

که تو که من که

ادامه شعر

گِل جان ز دستت می‌گرفت تا دست تو در کار شد
زان عهد تسبیح تو اش در حلقه‌ی زنّار شد

هستیّ عالم در طوافت رسم شیدایی کند
این خانه و رسم زمین چون نقطه

ادامه شعر

مهربانی می‌آید
با آغوشی
پراز احساس و آرامش
تانهد پای در سرای تو
ای آموزگار عشق
زهرا نمازخواجو بیتا

ادامه شعر

تمام روزم را دوخته ام به این سرزمین سبز
به تک تک درختان سلام داده ام
بذرها را ‌شمرده ام
خاک را در آغوش گرفته ام
و گلدانهای پلاستیکی را پر کرده ا

ادامه شعر

آدم سیب را خورد
و زمین کشف شد
سیب نیوتون را خورد
و جاذبه‌ کشف شد
من اما
سیب را نگاه کردم
و گریستم.

ادامه شعر

فریاد میکشی‌‌...
فریاد میکشد...
سکوت میکنی...
سکوت میکند...
غرق میشوی ...
نیست میشود...
من، تو را نفس میکشد...
حماقتش را ببخش بانوی خرد...
حما

ادامه شعر

ما هیچ بودیم و هیچ تر از هیچ ندیدم
در این دنیا ز هیچی هیچ، هیچ تر نشنیدیم

عمری گذشت و ز کاملی هیچ غافل
از هیچی هیچ هم هیچ تر نفهمیدیم

ادامه شعر

می بنوش و از لبانت می بنوشانم زیاد
تا بَرم غم‌های عالم را در آغوشت زِ یاد

روزگار این حاکم خودرایِ فارغ از ثبات
آنچه سخت آمد به دست‌ آسان گرفت و

ادامه شعر

دنبال تو بودم که چه عمری به فنا رفت
دنبال دلی عاشِقُ دیوانه نما رفت

در خاطِرِ من یاد تو هرجا که باشم هست
بی پرده بگویم به هوایت دل ما رفت

ادامه شعر

تا که هستی در برم دوست، ز غم کار نیاید
چو آید غم بسویم، نام دوست به کار آید

ندیدم همچون دوست، بود و نبودش کار آید
نتاب آفتاب بر جانم، مگر دوست در برم آید...

ادامه شعر

هر شعر که می گویم، انگار شما گفتی
هربار به گوش من، اشعار شما گفتی
من غرقِ خیالات و افکار خودم بودم
در گوشم از این غفلت، هشدار شما گفتی
این قلب پری

ادامه شعر

برای بیقراری ام کمی کتاب بخوان
تو از خودت بگو
قرارِ بی قرار من
میان ِحجمه ها پُر از تلخی ام
شراب چشمِ خود کاش بنوشانی ام
همیشه تلخ میزند
شبانه روزِ من
دخیلِ دستِ تو شدم
میشود بخواهی ام؟

سپیده امامی پور

ادامه شعر

دیگر درون این دل من قیل و قال نیست
حالم گرفته است چو آن حس و حال نیست

این شاخ و بال من چه بگویم شکسته است
پروانه خیال مرا پر و بال نیست

شال و

ادامه شعر

می ترواد دوباره از سینه
بغض هایی که در گلو مانده ست
می شود اشک روی گونه ی من
درسرم واژه های ناخوانده ست

واژه هایی غریب و بی تکرار
حرف هایی که م

ادامه شعر

پس از تو ماهِ من دیگر، من از آغاز می ترسم
من از دیدن، شنیدن، عاشقی ای راز، می ترسم
پس از تو سخت می گیرد گذارِ لحظه ها با من
پر و بالم و شکست و بی تو از پرواز می ترسم

پس از تو ماهِ من دیگر من از آغاز می ترسم...

ادامه شعر

تابه کی باید کشم من انتظار ...ازبرای دیدن آن رخ یار ....دوست دارم تاشود یک ارتباط ...بین من بایارخود هم برقرار .....آرزو دارم که بین من ویار ....پرده

ادامه شعر

به یاد فیلسوف،ریاضیدان،منجم،و
شاعرنامی وبزرگ رباعی سرای ایران
حکیم عمر خیام.

4 رباعی تقدیم نگاه نازنینتان.

1 جلوه ی خدا.

هرلحظه که آید

ادامه شعر

با یاد تو عاشقترینم
ترکم نکن ای بهترینم
سخته نمیتونم بمونم
دور از تو من تنهاترینم

بی تو زده یخ روی لبهام
گلبوسه های عاشقونه
می پیچیه با عطر تن

ادامه شعر

عطش، عشق تو هر دم به تن و جانم زد ....
هر شبم فکر تو معشوقه ز سر خوابم زد....

من جدا افتاده از خویشم که خویشم هستی...
این جدای ز تو هر روز مر

ادامه شعر

شراب با منِ آسیمه‌سَر چه خواهد کرد؟
چَغانه بَر غمِ گَردون مگر چه خواهد کرد؟

از آن شکسته‌ ترم کز بلا بپرهیزم
به شیشه سنگ ازین بیشتر چه خواهد کرد؟(

ادامه شعر

یادت را جا گذاشته ای در قلبم
و جانم را بُرده ای

ادامه شعر

پیوند با تو چنان اگر سخت نبود
آری بریدن از تو چنان سخت نبود

ادامه شعر

این عادت و از قید و بند آن رهیدن را

این در دل شب پا شدن را

این رو به درگاهش شدن را

این همت و عزم نخوردن را

این پاکسازی تن و جان را

این روز عید و شادیش را

این نسخه محبوب عالم را

این راه زیبای شدن را دوست دارم

ادامه شعر