AzadAndish :. ریشه‌های ممیزی در تاریخ و جامعه‌ی ایران

 


  فارسی
  HOME :: ARCHIVE :: LINKS :: NEWS LETTER :: SEND NEWS :: CONTACT US May 4 ,2024   Search
گره‌زدن پیشرفت علم و فرهنگ و هنر با نام این فرد و آن شخص همان دام خوش‌باوری‌ای است که سیاست در پی دعواهای قومی- قبیله‌ای خود پیش پای علم و هنر می‌گسترد و نقطه‌ی آغازین و معروف آن مکرر در مکرر است
News Id : 558 Publish date : 12/9/2010 - 13:40 View : 4127

مقوله‌ی سانسور در ایران دیرزمانی است که دیگر از مفهوم حقیقی خود دور افتاده است. اگر تا زمانه‌ای و بر اساس استراتژی‌های جزئی و کلی سیاسی- اجتماعی، از معنای واژه‌ی سانسور «چه نباید بگوییم و چه نباید بنویسیم» مستفاد می‌شد، اینک دایره‌ی معنایی آن بسیار گسترده‌تر شده است و حکم «چه باید بگوییم و چه باید بنویسیم» را هم شامل می‌شود. مفاد و تبصره‌های دفترچه‌های سیاست‌گذاری‌ای که هرازگاهی اینجا و آنجا تنظیم و منتشر می‌شود، جلسه‌هایی که پشت درهای بسته با هنرمندان گذاشته می‌شود، عباراتی مثل «این سوژه در اولویت ما هست» و «این سوژه در اولویت ما نیست»، حمایت مالی از یک فیلم و کتاب و عدم پشتیبانی از فیلم و کتاب و نمایش دیگر، سیاست‌هایی که بی‌محابا نام تشویقی و تنبیهی به خود گرفته ، جملگی خود گواه این مدعاست.

در تشریح باطل‌بودن چنین سیطره‌ای همین بس که می‌دانیم هیچ هنرمند بزرگی در هیچ‌کجای تاریخ بشر اثر جاودان و قابل اعتنایی از خود به یادگار نگذاشته مگر این‌که تابع این بیت از آخر شاهنامه‌ی حکیم طوس بود که از قول دیگران و درباره‌ی خودش می‌گوید: «که جاوید باد آن خردمندمرد- همیشه به کام دلش کار کرد».

نگفته پیداست که او تاوان سنگینی بابت کار کردن به کام دلش پرداخت. نه او، بلکه تمامی اهل فرهنگ و هنری که در چهار گوشه‌ی جهان، محکوم به زندگی در فضایی توسعه‌نیافته بودند، درنهایت زیر آماج اتهام‌ها و دشنام‌ها و در کنج عزلت و فقر چشم از جهان فروبستند. قطعا این‌که بگوییم این قبیل تراژدی‌ها فقط در مقطعی از تاریخ رخ داده که با رفتن این شخصیت سیاسی و آمدن آن شخصیت سیاسی هم پایان گرفته اشتباهی محض است. گره‌زدن پیشرفت علم و فرهنگ و هنر با نام این فرد و آن شخص همان دام خوش‌باوری‌ای است که سیاست در پی دعواهای قومی- قبیله‌ای خود پیش پای علم و هنر می‌گسترد و نقطه‌ی آغازین و معروف آن مکرر در مکرر است؛ «آنهایی که در دوره‌ی قبل از ما در رأس کار بودند هنر و فرهنگ و چه و چه را نابود کردند، اما ما آمده‌ایم که کار آنها را اصلاح و چنین و چنان کنیم». حقیقت این است که گویندگان این سخنان پرقیاس، خود انسان‌هایی هستند که چون در دام‌های دیگری افتاده‌اند- غافل از آن‌که چرخش ایام بر سر هزاران مثل آنها چه آورده است- ایمان دارند که می‌توانند چرخ را از نو اختراع کنند.

ایمان دارند چون تفکر قومی- قبیله‌ای ایشان درست به‌مانند اسلافشان، این بهانه را به دستشان داده است که تافته‌هایی جدابافته از گذشتگان دیروز و ده سال پیش و صد قرن پیش از خود هستند. از تهی‌بودن ادعاهای آنها نیز همین بس که وقتی در عمل درمی‌یابند چرخ خودساخته‌ی ناکارآمدشان مشابهات مستعمل تاریخی بسیار دارد، پس از ضایع‌کردن عمرها و فرصت‌های علمی- فرهنگی بسیار، خود به اپوزیسیون‌هایی مدافع هرچه محدودترکردن سانسور و تحمیل عقاید شخصی بدل می‌شوند و این زمان، زمانی است که مجبور هستند جای خود را به خوش‌باور تازه به میدان آمده‌ی دیگری بدهند.

از این رو تا وقتی هنرمند یا سیاستمدار بر این باور باشند که با رفتن آن نام و آمدن این اسم، کارها کارستان می‌شود، جملگی در اشتباه و در غفلت‌اند.

همه‌ی ما ذهنمان مملو از فیلم‌ها و کتا‌‌ب‌ها و غیره‌ای است که یک زمان توقیف هستند و زمانی بعد آزاد. می‌شناسیم سریال‌هایی را که یک زمان به طور کامل پخش می‌شوند و زمانی بعد  جر‌ح و تعدیل ‌شده. این بدان معناست که مقوله‌ی سانسور درست از زمانی به یک مشکل برای هنر و فرهنگ تبدیل می‌شود که از شکل یک قانون مدون تصویب‌شده توسط اکثریت خارج شده، با تفسیربه‌رأی‌های من‌درآوردی و دفترچه‌های خلق‌الساعه‌ی شخصی معنای ثابت خود را از دست می‌دهد و با رفتن این مبدع چرخ و آمدن آن مبدع چرخ، دامنه‌اش مدام مبتنی بر سلیقه‌های شخصی و محدوده‌ی جرئت و ترس آنها گشاد و تنگ می‌شود. درمان این درد تلخ تاریخی میسر نیست، مگر آن‌که به تحقیق دریابیم راهی جز این وجود ندارد که از خودستایی و فردستایی به «احترام به قانون» روی بیاوریم. قانونی مدون و تصویب‌شده توسط اکثریت که اگر هم هر شخص منفرد تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ای بخواهد آن را بنا به سلیقه‌ی  خود تغییر دهد یا اگر هم شاکی‌ای هیجان‌زده و پرهیاهو داشته باشد، مجبور باشند رأی و نظر خود را به شکل تبصره‌ای پیشنهادی، ابتدا به تصویب اکثریت قانون‌گذار برسانند.

قانون تبیین‌شده‌ای که حتی هنرمند هم بر اساس آن می‌بایست از اثر خود دفاع و رفع شبهه کند. البته سهل‌الوصول‌بودن چنین هدفی ابداً واقع‌بینانه نیست چراکه وقتی چنین حقیقتی را فقط دریابیم، تازه تا رسیدن به مراحل اجرایی آن سال‌های نوری فاصله خواهیم داشت. قبل از این‌که به مفاد یک و دو و سه‌ی قانون سانسور حتی بیندیشیم، ابتدا می‌بایست احترام به پدیده‌ی قانون و کوتاه‌آمدن در برابرش را به آحاد ریز و درشت مردم یک کشور توسعه‌نیافته یاد داد. وقتی مدام می‌گوییم «یک کشور توسعه‌نیافته» اشارت مستقیم به جامعه‌ای است که در چنبره‌ی تعصبات، به‌هیچ‌وجه نقدشدن را نمی‌پذیرد. چه جامعه‌ی تحصیل‌کرده‌ی پزشکی یا پرستاری‌اش را نقد کنی و چه جامعه‌ی تاکسی‌داران و بقالان و غیره‌اش را، چون جملگی با تربیت «قومی- قبیله‌ای» مبتنی بر قیاسگری بار آمده‌اند، در اعتراض به اثر شما به خیابان‌ها می‌ریزند و چنین فریادهایی سرمی‌دهند: «به ما توهین شده!»، «چرا به ما می‌گید بالای چشمتون ابروئه، ولی به اونای دیگه نمی‌گید؟».

قطعاً آنها غرق در خواسته‌های قومی- قبیله‌ای خود هستند و نمی‌دانند که حتی اگر به‌واقع به آنها توهین هم شده باشد، با اعتراضشان چه آبی به آسیاب سانسورچی خودرأی قانون‌گریز می‌ریزند و نهایتاً چه بر سر هنر و فرهنگ مملکت خویش می‌آورند. سانسورچی‌ای که خود با همین تربیت بزرگ شده و برای اثبات و یقین در درستی عملکرد سلیقه‌ای‌اش، به دنبال همین آیات و نشانه‌ها می‌گردد.

یادمان نرود که سانسور مقوله‌ای مرتبط با فرهنگ است و برای رخصت‌دادن به هنرمند که به کام دلش کاری جاودان و درخشان کند، ابتدا می‌بایست زمینه‌های فرهنگی هرچه تنگ‌ترکردن دایره‌ی سانسور را به وجود آورد و یا حداقل از گشادترشدن آن جلوگیری کرد. اینها میسر نمی‌شود مگر این‌که بدانیم سانسورگذاران سلیقه‌ای و مجریانش، خود فقط بخش کوچکی از یک جامعه محسوب می‌شوند. جامعه‌ای که می‌بایست ابتدا به امر، سطح شعور و درک مردمانش را از کار فرهنگی بالا برد.مرجع: برگزيده از مجله همشهري


label:
Link: http://www.azadandish.ir/en/article.asp?id=558&cat=2


Comment

Name
Email
Web
* Comment
 

   

Latest News
Home :: Archive :: Search :: Links :: Contact us :: Advertisement :: About us  
Copyright© 2008 Azadandish.ir. All rights reserved, Info@Azadandish.ir
Total hit : 2407006، Today hit : 328